تبیان، دستیار زندگی
در تقویم سالانه ما روزهایی وجود دارد که به نام هایی آمیخته شده اند . بسیاری از این عنوان ها را نمی دانیم یا تنها برایمان یاد آور یک واقعه تاریخی یا یک شخصیت مهم است . اما در همین روزهای واپسین سال روزی وجود دارد که معنایی عمیق تر از عنوانش به همراه می آور
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مونا شکری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یک درخت بکاریم


در تقویم سالانه ما روزهایی وجود دارد که به نام هایی آمیخته شده اند . بسیاری از این عنوان ها را نمی دانیم یا تنها برایمان یاد آور یک واقعه تاریخی یا یک شخصیت مهم است . اما در همین روزهای واپسین سال روزی وجود دارد که معنایی عمیق تر از عنوانش به همراه می آورد . روز درختکاری...

درختکاری

امروز بعد از زمان ناهار ، وقتی پشت میز کارم نشسته بودم و در تقویمم روزهای باقی مانده سال را نگاه می کردم متوجه 15 اسفند شدم . و یادداشت کوچک زیر صفحه را نگاه کردم . جایی که نوشته بود روز درختکاری . این روز مرا به یاد سال ها پیش انداخت . زمانی که هنوز یک دختر کوچک بودم و صبح ها به مدرسه می رفتم . آن موقع دوران ابتداییم را می گذراندم . همیشه از روز 15 اسفند مرد های روستایی نهال های کوچک درختان را به کنار خیابان می آوردند و می فروختند . روستاییان خوب می دادند که این روزها زمان بسیار مناسبی برای کاشت نهال است.
خوب یادم است . هر روز صبح تا شروع سال نو این مردها کارشان همان بود . زمانی که هوا مه آلود بود و اولین تابش های آفتاب بی جان اسفند ماه خیابان را گرم می کرد . نهال های صنوبر را به خاطر دارم . محلی های شهر ما به آن می گویند تبریزی .

همیشه کنار در مدرسه مان پر بود از نهال های تبریزی آماده فروش. چقدر آن سالها دلم می خواست یکی از آن نهال های کوچک را بخرم . به خیالم دلم می خواست نجاتشان دهم و در باغچه کوچکمان بکارمشان . دلم می خواست بزرگ شدنشان را ببینم و زمانی که شاخه هایشان قوت می گیرند کنارشان باشم . دلم برای آن نهال های کوچک می سوخت . همیشه فکر می کردم که حقشان را می خورند و شاید کسی به خاطر کوچکیشان آنها را دوست نداشته باشد . همیشه این تفکر "که بالاخره آن کوچولوها چی شدند" ذهنم را آشفته می کرد . و پدرم تنها به من می خندید .
هر سال پدرم در این روزها چندین نهال می خرید و جاهای مختلفی می کاشت . برای او این یک سنت همیشگی بود . او که خود عاشق طبیعت و درختان است من را هم همیشه به این کار تشویق می کرد . خیلی کوچک بودم که یادم داد چطور باید یک نهال کوچک را کاشت . چطور باید از درخت پذیرایی کرد . دانه ها را چه موقعی باید پرورش داد . و اینها همه برای من کلاس علومی بود که تکرار شد و تکرار شد .

درختان همانند ما زنده اند و نفس می کشند . رشد می کنند و بزرگ می شوند . درد را حس می کند و از موسیقی لذت می برند . همه اینها توسط دانشمندان کشف شده است . این یعنی ما در حیاط خانه یمان یا حداقل در باغچه های کوچکی که جلوی در های خانه ها تعبیه کرده اند می توانیم همسایگانی جدید داشته باشیم . همسایگانی که در مهربانی نظیر ندارند

پدر عزیزم یک قانون مهم را همواره به من یاد آوری می کرد که اگر من امروز برای فردای تو کاری انجام ندهم . تو فردا تنها بر یک زمین خالی باقی می مانی و تنها خاطره ای از طبیعت را در ذهن خواهی داشت . این در ذهن من جای خود را تثبیت کرده که طبیعت امروز اسیر دستهای ماست . نه مانند نیاکانمان که طبیعت بر آنها چیره بود . همین تسلط ما بر طبیعت باعث شده که بیش از آنچه که حقش است از او استفاده کنیم و در نهایت هیچ چیزی برایش باقی نگذاریم .
دست مهربان مادر طبیعت هیچ وقت نعمت های خدا دادی را از ما محروم نکرده است . اما خوب . ما باید جایی نا مهربانی خود را نشان دهیم . بنابراین به خود می آییم و می بینیم که هر روز از حجم جنگل هایمان کاسته می شود . آب هایمان کمتر و کمتر می شود و هزار داستان غم انگیز دیگر.

درختکاری

اما من به این ها نمی اندیشم که بالاخره کی همه منابع طبیعی ما قرار است تمام شود و آن روز چه می شود . من تنها به همان نهال های کوچک کنار خیابان می اندیشم . همان نهال هایی که نگاهم می کنند و لبخند زنان از من می خواهند که بخرمشان و در گوشه ای با خاک مهربان آشنایشان کنم . امروز تنها کاری که باید انجام دهم آن است که یک درخت بکارم و مراقبش باشم . به او عشق بورزم تا روزی که قوت بگیرد. و سپس می توانم نظاره گر این باشم که چگونه پاسخم را خواهد داد . معامله ای که بی شک یک طرفش مهر و طرف دیگرش محبت است.

درختان همانند ما زنده اند و نفس می کشند . رشد می کنند و بزرگ می شوند . درد را حس می کند و از موسیقی لذت می برند . همه اینها توسط دانشمندان کشف شده است . این یعنی ما در حیاط خانه یمان یا حداقل در باغچه های کوچکی که جلوی در های خانه ها تعبیه کرده اند می توانیم همسایگانی جدید داشته باشیم . همسایگانی که در مهربانی نظیر ندارند. همسایگانی که می توانیم دوستشان شویم . از دیدنشان لذت ببریم و صبح به صبح سلامشان کنیم  . این یک رفتار غیر طبیعی نیست . این اتفاقا طبیعی ترین بخش وجودی ماست که پاسخ مهربانی آنهایی را می دهیم که همیشه هوای ما را دارند!

مونا شکری
بخش محیط زیست تبیان

مطالب مرتبط:

فردای بدون جنگل

یک ضیافت سبز

آیا امانت دار خوبی هستیم؟